نظرات ارسالي
+
روزگاري چشمها بيدار بود/شاعر آدينه ي ديدار بود
روزگاري غرق مستي مي شديم/شهره ي ديوان هستي مي شديم
جبهه بود و جنگ بود و نور بود/سرزمين مردخيز هور بود
جنگ بود و سنگر و ياد خدا/گريه هاي نيمه شبها و دعا
خاکريز و ديده باني موج درد/خاطرات روزهاي سرخ وزرد
سنگري بود و هزاران قلب پاک/افتخار مهدي روحي فداک
1386

جبهه مقاومت اسلامي
95/10/22

قافيه باران
به يه مثنوي سي و سه بيتي مهمان وب ما باشيد////http://dinan.parsiblog.com/Posts/33/%D8%B1%D9%88%D8%B2%DA%AF%D8%A7%D8%B1%D9%8A..../
174659-عشق
زيبا
پارسي نامه
@};-
شمس الظلام
http://shamsozalamwebtools.parsiblog.com/Feeds/10420111/
+
نبودنت عجب خرابه اي به بار آورده…
نگاه کن…
مدت هاست در تلاشند مرا از زير آوار تنهايي هايم بيرون کشند…

قاطي پاطي•نازنين
92/3/2
+
درد سر، بين گذر، چند نفر، يک مادر...
شده هر قافيه ام يک غزل درد آور
اي که از کوچه ي شهر پدرت مي گذري
امنيت نيست ، از اين کوچه سريع تر بگذر
ديشب از داغ شما فال گرفتم، آمد:
دوش مي آمد و رخساره... نگويم بهتر!
من به هر کوچه ي خاکي که قدم بگذارم
نا خودآگاه به ياد تو مي افتم؛ مادر
چه شده؟! قافيه ها باز به جوش آمده اند:
دم در، فضه خبر! مادر و در، محسن پر...
ــــــــــــــــ
کاظم بهمني

علي در کلبه درويشي
92/1/28
+
ميدونے قشنگتريـ?? احساسـ چہ وقتيہ؟
وقتے برميگردے يواش?ے بہ عشقتـ نگاهـ ?نے
مے بينے ?ہ اونمـ داشتہ بهتـ نگاهـ مي?ردهـ .. ...

براي داداش
92/1/18
+
فرق مدرسه و دانشگاه :
اگه به مدرسه دير برسي مجبوري بري نيمکت آخر بشيني....
ولي اگه به دانشگاه دير برسي مجبوري بري نيمکت اول بشيني....
174659-عشق
91/11/14
+
بچه تر از حالا که بوديم
ميگفتن خدا نه ميخوره...
نه ميپوشه...نه منزل داره...
کمي بزرگتر که شديم...
...
ديديم اتفاقا خدا
هم خيلي ميخوره!!! هم خوب مي پوشه!!!
هم منزل و مسکن هم داره!!!
ميخـــوره ؛ غـــم بندگانـش را
مــي پوشــه ؛ گناهانشــون را
منـــزل و مسکــن داره ، در دل هــــاي شکستــه
شايد منتظر
91/11/12